ازخود با خویش
خاطرات
8.2.06
بوسه مگر چيست...
يادمه اولين باری كه لبم مزه بوسه ايی رو چشيد، هم ناراحت بودم و هم خوشحال. خوشحال از اينكه خوب منم خلاصه بوسيدم،‌ولی ناراحت از اينكه اين بوسه را از لب شخص ديگری گرفته بودم. شخصی كه چندان مايل به بوسيدنش نبودم. ولی طرف خيلی سعی خودشو كرد. به خودش زحمت داد، كلی نقشه كشيد، منو برد پشت خونه شون بعد از كلی اينور و اونور كردن بوسه رو گرفت. يك بوسه كوچك، يك بوسه يواشكي، ‌يجوری با شرم و حيا. ولی بعدش كلی خجالت كشيديم ‌،‌چون ما رو تحت نظر داشتن و كلی آبرومون رفت. برای اولين بوسه اصلا نميدونستيم بايد چكار كرد. فقط فكر ميكرديم بايد لبها رو غنچه كرد و روی هم گذاشت. ظريفكاريهاش رو بلد نبوديم. خوب كسی بهمون نگفته بود. اينه كه فكر ميكرديم ديگه خيلی بوسه بازيم.
دوست داشتم اولين بوسه ام رو از كسی كه عاشقش بودم بگيرم. ولی اون اصلا براش مهم نبود. فكر ميكنم حاضر بود طوطيشون رو ببوسه ولی من رو نه!!
بعد يادمه كه بوسه های بعدی رو بيشتر بهش فكر ميكرديم، بيشتر اينور و اونورش ميكرديم، بيشتر سعی ميكرديم مزه اش كنيم، كاملش كنيم. اطلاعاتمون روتا ميشد قوی ميكرديم. از تو كتابها ، از تو فيلمها. ميديديم كه بوسه فقط فشار دو لب نيست. خيلی چيزهای ديگه هم همراهشه. هر بار كه بوسه ايی ميداديم بهتر و كاملتر بود.
يادش بخير اونوقتا يك بوسه ، دنيامون رو بهم ميريخت ، شب و روز برامون نميذاشت. بعد از يك بوسه طولانی مدام جلوی لبامون رو ميگرفتيم تا كسی قرمزيش رو نبينه. كسی نفهمه كه گناه كرديم. لبی رو بوسيديم. مزه اش رو چشيديم. مادر و پدرها از تصور اينكه فرزندشون بوسه ايی از لب كسی گرفته حسابی شكه ميشدن. انگار كه خودشون نميبوسيدن. انگار كه بوسه يك گناه كبيره ست.اما خوب همين بوسه های يواشكی بود كه جريان رو هيجان انگيز ميكرد. همينكه وقتی روز بعد كسی اون لبخند عجيب رو روي لبت ميديد ،‌ميتونست حدس بزنه كه لبات بوسيدن رو تجربه كردن.
يادمه كه ساعتها آب و غذا نميخوردم تا مزه اون بوسه داغ رو احساس كنم. شبها با فكرش خواب از سرم ميپريد. قلبم توی لبم ميزد.
يادش بخير بوسه هم بوسه های قديم كه حسابی ديوونه ات ميكردن. با يك بوسه فكر ميكردی بزرگ شدي. يك بوسه دنيات رو بهم ميريخت.يادش بخير